اسماعیل آباد خانیلغتنامه دهخدااسماعیل آباد خانی . [ اِ ] (اِخ ) دهی از دهستان یوسف آباد بخش تربت جام شهرستان مشهد، در 20000 گزی خاور تربت جام و 4000 گزی شمال شوسه ٔ نظامی تربت جام به جنت آبا
خانی آبادلغتنامه دهخداخانی آباد. (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهر کرد، واقع در 26 هزارگزی باختر بروجن و متصل براه عمومی . سکنه ٔ آنجا 74 تن ، مذهب آنها شیعه
لعل آباد حسینقلی خانیلغتنامه دهخدالعل آباد حسینقلی خانی . [ ل َ دِ ح ُ س ِ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان باوند پوربخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در سی هزارگزی شمال خاوری شاه آباد و 1500گزی خاور ش
عباس آباد رستم خانیلغتنامه دهخداعباس آباد رستم خانی . [ ع َب ْ با دِ رُ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شراء بالا بخش وفس شهرستان اراک . واقع در 48هزارگزی جنوب باختری کمیجان و چهارهزارگزی راه ع
آفروشهلغتنامه دهخداآفروشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) نام قسمی حلواست که از آرد و عسل و روغن یا از زرده ٔ تخم و شیره و شکر سازند، و آن را حلوای خانگی و حلوای سفید و اَفروشه نیز نامند و ع
اثیرلغتنامه دهخدااثیر. [اَ ] (اِخ ) اومانی . اثیرالدین . دولتشاه در تذکره ص 172 آرد: او مردی خوش طبع و فاضل بوده و دیوان او مشهور است و در علم شاگرد خواجه نصیرالدین طوسی بود و ا
غلاملغتنامه دهخداغلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت پدیدآمده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل نسخه ٔکتابخانه ٔ لغت نامه ). پسر از هنگام ولاد
مویلغتنامه دهخداموی . (اِ) مو. رشته های باریک و نازک که بر روی پوست بدن برخی از جانداران پستاندار و از جمله انسان به وضع و کیفیت مختلف می روید و در عمق پوست ریشه و پیاز دارد. م
ماهلغتنامه دهخداماه . (اِخ ) قمر. (فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ). بمعنی نیر اصغر است که عربان قمر خوانند. (برهان ). قمر را گویند و به زبان دری و تبری مونک و مانک گویند. (ا