حسن آباد آبروانلغتنامه دهخداحسن آباد آبروان . [ ح َ س َ دِ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد در 25هزارگزی خاور فریمان و 4 هزارگزی خاور شوسه ٔ عمومی مشهد به
اروانلغتنامه دهخدااروان . [ اَرْ ] (اِخ ) چاهی است در مدینه ، و آنرا ذَروان و ذواَروان هم گفته اند و همه در حدیث یاد شده . (معجم البلدان ).
زجاءلغتنامه دهخدازجاء. [ زَج ْ جا ] (ع ص ) شترمرغ ماده ٔ درازگام . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شترمرغ درازپا یا درازگام . (از جمهرة ج 3 ص 187). مؤنث اَزَج ّ. (
زججلغتنامه دهخدازجج . [ زَ ج َ ] (ع اِمص ) درازی و باریکی ابرو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). باریکی ابروهاست در درازی و نعت از این ، در مرد، ازج بر وزن اشد و در زن
برگلغتنامه دهخدابرگ . [ ب َ ] (اِ) آن جزء از هر گیاهی که نازک و پهن است و از کناره های ساقه و یا شاخه های باریک میروید. (ناظم الاطباء). به عربی ورق گویند. (از برهان ). جزوی از
ابناءلغتنامه دهخداابناء. [ اَ ] (اِخ ) ابناء فارس یا ابناء یمن . نامی است احفاد و اخلاف سپاه ایران را که بروزگار کسری انوشروان براندن حبشة از ساحل جنوبی عربستان به یمن شدند و بام
رلغتنامه دهخدار. (حرف ) حرف دوازدهم از الفبای فارسی و دهم از حروف هجای عرب (ابتث ) و بیستم از حروف ابجد و بحساب جُمَّل آن را به دویست دارند و از حروف مکسوره و زلاقه و مسروری