ابرشلغتنامه دهخداابرش . [ اَ رَ ] (ع ص ، اِ) زیوری از زیورهای اسب . رخش . چپار. (منتهی الارب ). ملمع. اسب که نقطه های خرد دارد. (مهذب الاسماء). آنکه بر پوست نقطه های سفید دارد.
ابرشيةدیکشنری عربی به فارسیقلمرو اسقف , اسقف نشين , بخش يا ناحيه قلمرو کشيش کليسا , بخش , شهر , محله , شهرستان , قصبه , اهل محله
بخشدیکشنری فارسی به عربیابرشية , تراث , جزء , حزب , حزمة , حصة , رکوب , ساق , سرب , طائفة , عضو , فرع , قسم , قشة , قطعة , کومونة , مادة , مقاطعة , منطقة , نصف