ابراهیم مروزیلغتنامه دهخداابراهیم مروزی . [ اِ م ِ م َ وَ ] (اِخ ) ابویحیی . رجوع به ابویحیی ... شود.
ابراهیم بن احمد المروزیلغتنامه دهخداابراهیم بن احمد المروزی . [ اِ م ِ ن ِ اَ م َ دِل ْ م َ وَ ] (اِخ ) رجوع به ابواسحاق ابراهیم بن احمدبن اسحاق المروزی شود.
ابراهیملغتنامه دهخداابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) کوهی است در کرمان زمین که آنرا کوه ابراهیم نامند. (مؤیدالفضلا).
ابراهیملغتنامه دهخداابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) ابورافع. از صحابه ٔ رسول صلوات اﷲعلیه . رجوع به ابورافع شود.
ابراهیملغتنامه دهخداابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) (مولی السید...) پدر او یکی از بزرگان اولیاء و اصلاً ایرانی بود و بقریه ای نزدیک اماسیه انتقال کرده بود. سلطان بایزید دوم در جوانی خویش ب
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مروزی . از روات قرائت کسائی است . (ابن الندیم ). رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن مخلد... شود.
جامعلغتنامه دهخداجامع. [ م ِ ] (اِخ ) لقب نوح بن ابراهیم مروزی است . (منتهی الارب ). سمعانی چنین آرد: لقب ابوعصمت مروزی است گویند که چون او نخستین کسی بود که فقه ابوحنیفه را در
ابویعقوبلغتنامه دهخداابویعقوب . [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) اسحاق بن ابراهیم مروزی . رجوع به اسحاق ... شود.
ابویحییلغتنامه دهخداابویحیی . [ اَ بو ی َ یا ] (اِخ ) ابراهیم مروزی . یکی از مشاهیر اطباءو فلاسفه ٔ بغداد و او انالوطیقای اول و ثانی ارسطو را تفسیر کرده است و ابوبشر متی شاگرد او ب
زجاجیلغتنامه دهخدازجاجی . [ زُ ] (اِخ ) محمدبن سعید عمره ٔ سرخسی . از اسحاق بن ابراهیم مروزی معدل روایت دارد و احمدبن علی بن محمد اصفهانی حافظ از او نقل حدیث کند. (از انساب سمعان