ابراهیم صیادلغتنامه دهخداابراهیم صیاد. [ اِ م ِ ص َی ْ یا ] (اِخ ) از عرفای قرن سوم هجری وبا معروف کرخی مصاحب بوده و در بغداد مسکن داشته .
ابراهیملغتنامه دهخداابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) کوهی است در کرمان زمین که آنرا کوه ابراهیم نامند. (مؤیدالفضلا).
ابراهیملغتنامه دهخداابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) ابورافع. از صحابه ٔ رسول صلوات اﷲعلیه . رجوع به ابورافع شود.
ابراهیملغتنامه دهخداابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) (مولی السید...) پدر او یکی از بزرگان اولیاء و اصلاً ایرانی بود و بقریه ای نزدیک اماسیه انتقال کرده بود. سلطان بایزید دوم در جوانی خویش ب
ابراهیملغتنامه دهخداابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) (نهر...) نام رودی به شام در جنوب غربی طرابلس الشام و مصب آن بحر ابیض است و بطول 25 هزارگز.
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم خلیل (ع ). مؤلف تاریخ گزیده گوید: ساره (زوجه ٔ ابراهیم ) هاجر را با ابراهیم بخشید، ابراهیم را ازو پسری آمد در هشتادوشش سالگ
یعقوبلغتنامه دهخدایعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن ابراهیم . نام پسر اسحاق پیغمبر و او را اسرائیل نیز گویند و با عیصو از یک شکم زاییده شدند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
طیفوریلغتنامه دهخداطیفوری . [ طَ ] (اِخ ) زکریابن الطیفوری . یوسف بن ابراهیم گوید: خبر داد مرا زکریابن الطیفوری که هنگام محاربه ٔ بابک خرمی با افشین در لشکرگاه بودم که فرمان داد ت
طفرةلغتنامه دهخداطفرة. [ طَ رَ ] (ع مص ) طفور.(منتهی الارب ). برجستن . بالا برجستن . (منتهی الارب ). برجستن از روی چیزی : و چون وحشی در دام افتاده را که صیاد بازیچه و مضحکه را ر
زبیدلغتنامه دهخدازبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) بطنی است از بنی مسروح که مالک مرز «رابغ» و نیز مالک اراضی فراوان دیگر که «درب الحج » از آن جمله است ، میباشند. زبید خود به چندین رشته تق