ابراهیملغتنامه دهخداابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) کوهی است در کرمان زمین که آنرا کوه ابراهیم نامند. (مؤیدالفضلا).
ابراهیملغتنامه دهخداابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) ابورافع. از صحابه ٔ رسول صلوات اﷲعلیه . رجوع به ابورافع شود.
ابراهیملغتنامه دهخداابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) (مولی السید...) پدر او یکی از بزرگان اولیاء و اصلاً ایرانی بود و بقریه ای نزدیک اماسیه انتقال کرده بود. سلطان بایزید دوم در جوانی خویش ب
ابراهیملغتنامه دهخداابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) (نهر...) نام رودی به شام در جنوب غربی طرابلس الشام و مصب آن بحر ابیض است و بطول 25 هزارگز.
ابراهیم بن لقمانلغتنامه دهخداابراهیم بن لقمان . [ اِ م ِ ن ِ ل ُ ] (اِخ ) ابواسحاق سوادی ، از مردم سوادیزه ٔ نخشب . از محدثین و در روایت موثق بوده و از اکثر محدثین روایت کرده است . وی ازمعت
دمشقلغتنامه دهخدادمشق . [ دِ م َ / م ِ ] (اِخ ) دمشق یا دمشق الشام یا به اختصار شام ، پایتخت و بزرگترین شهر سوریه است با 408774 تن جمعیت . تاریخ بنای دمشق معلوم نیست . بر طبق کا
حبیبلغتنامه دهخداحبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن اوس بن حارث مکنی به ابوتمام . نجاشی (متوفی 450 هَ . ق .) در رجال خود او را یاد کرده گوید: امامی بود و امامان را تا ابوجعفر ثانی که معا
ابراهیم بن صالحلغتنامه دهخداابراهیم بن صالح . [ اِ م ِ ن ِ ل ِ ] (اِخ ) ابن علی بن عبداﷲبن عباس . از خویشاوندان و ولات بنی العباس بوده وپس از سالم بن سواد از طرف مهدی خلیفه والی مصر گردیده