ابجدخوانلغتنامه دهخداابجدخوان . [ اَ ج َ خوا/خا ] (نف مرکب ) یا طفل ابجدخوان ؛ نوآموز در خواندن و نوشتن . سبق خوان . توسعاً، نوآموز یا جاهل در هر چیز که باشد.
ابجدخوانفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که تازه خواندن و نوشتن آغاز کرده است؛ نوآموز.۲. [مجاز] بیتجربه؛ مبتدی.
آبخوانaquiferواژههای مصوب فرهنگستانتودهسنگ تراوا و اشباعشده از آب که آب چاهها و چشمههای پیرامون را تأمین میکند
آبخوان آزادunconfined aquifer, phreatic aquifer, water-table aquiferواژههای مصوب فرهنگستانآبخوانی که فشاری بر سطح ایستابی آن وارد نمیشود
آبخوان تحتِفشارconfined aquiferواژههای مصوب فرهنگستانآبخوانی که فشار آب زیرزمینی در آن از فشار جوّ بیشتر است
آبخوان کمتراواaquiclude, aquitardواژههای مصوب فرهنگستانواحد زمینشناختی سیرشده که در شرایط هیدرولیکیِ (hydraulic) عادی آب چندانی از آن نمیگذرد
مبتديدیکشنری عربی به فارسیابجداموز , ابجدخوان , مبتدي , ابتدايي , تازه کار , جديد الورود , دانشجوي سال اول دانشکده , نو اموز , جديدالا يمان , ادم ناشي , نوچه
گل عشرلغتنامه دهخداگل عشر. [گ ُ ل ِ ع ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سر عشر یعنی کاغذی که معلم برای اطفال ابجدخوان ده آیه ٔ قرآنی بر آن نویسد و دایره ای بر آن کشد. (آنندراج ) : کلام
نوآموزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط تدی، نوچه، تازهکار، بیتجربه، ابجدخوان، ناشی، الفباخوان، پنجلهمخوان اهل تجربه، آزمایشکننده
غیرماهرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ه [کارگر]، نامجرب، بیتجربه، تازهکار، آماتور، مبتدی، صفرکیلومتر، ابجدخوان، خام، بیگناه