ابتهاللغتنامه دهخداابتهال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) زاری . بزاری دعا کردن . (زوزنی ). دعا و زاری . زاری کردن . اخلاص ورزیدن در دعا. تضرع . ضراعت . ضرع . استکانت : کم نمیکرد از دعا و اب
ابتهالفرهنگ انتشارات معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دعا کردن ، زاری کردن . 2 - (اِمص .) زاری ، به زاری دعا کردن .
از و چزلغتنامه دهخدااز و چز. [اِزْ زُ چ ِزز ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه و زنان ، ابتهال . تضرع . زاری . خواهش در نهایت خشوع .- از و چز کردن ؛با نهایت خضوع و استرحام خواس
بوادیلغتنامه دهخدابوادی . [ ب َ] (ع اِ) ج ِ بادیة. (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). ج ِ بادیه . صحراها. (فرهنگ فارسی معین ) : زنهار خواست تا مگر عواری آن هول و بوادی آن حول بتض
جز زدنلغتنامه دهخداجز زدن . [ ج ِزز زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول خانگی زنان ، با نهایت تضرع و استکانت و زاری التماس کردن . تضرع و زاری کردن . به زاری التماس کردن . سخت تضرع و ابتها
ماژ و موژلغتنامه دهخداماژ و موژ. [ ژُ] (اِ صوت ) این لغت از توابع است به معنی فریادی باشد که موش در وقتی که گربه را بیند یا ماری قصد گرفتن او کرده باشد کند. (برهان ) (آنندراج ) (از ف
ضراعتلغتنامه دهخداضراعت . [ ض َ ع َ ] (ع مص ) فروتنی نمودن . || خواری نمودن . (تاج المصادر). خوار و حقیر گردیدن . (منتهی الارب ). بزاری خواستن . زاری کردن . خواری و زاری نمودن .