ابتلعدیکشنری عربی به فارسیغرق کردن در , غوطه ورساختن , توي چيزي فروبردن , فراگرفتن , خروشان کردن , حريصانه خوردن , تند خوردن , قورت دادن , صداي بوقلمون در اوردن , به شکم فرو بردن , در هي
آب طلعلغتنامه دهخداآب طلع. [ ب ِ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظاهراً عرقی که از شکوفه ٔ خرما گیرند و امروز آن را طلعانه گویند : و از وی [ از فارس ] آب گل و آب بنفشه و آب طلع خیزد
ابتلاءلغتنامه دهخداابتلاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ابتلا. آزمودن . بیازمودن . آزمایش . امتحان . آزمایش کردن . خبر پرسیدن . اختبار. (از آنندراج ). || در بلا و رنج افکندن . مبتلا کردن .