عباسلغتنامه دهخداعباس . [ ع َب ْ با ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه . بسیار ترش روی . (از اقرب الموارد). || (اِ) شیر بیشه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || شیری که شیران از او بگریزند.
عباسلغتنامه دهخداعباس . [ ع َب ْبا ] (اِخ ) ابن عبداﷲ المأمون بن هارون الرشید. وی به سال 213 هَ . ق . از جانب پدر خود ولایت جزیرة و سرحدات را یافت و بعد از مرگ مأمون با خلافت
عباسلغتنامه دهخداعباس . [ ع َب ْ با] (اِخ ) ابن عبادةبن نضله از بنی سالم بن عوف . یکی از70 تن است که در عقبه با حضرت رسول بیعت کرد. وی درجنگ احد شهید شد. (از تاریخ گزیده صص 236
اباسیسلغتنامه دهخدااباسیس . [ اِ ] (اِخ ) نام یکی از پیروان طریقت فیثاغورس و او مبداء و ماده ٔ اصلیه ٔ عالم را آتش میشمرد. زمان و موطن او بدرستی معلوم نیست .
اباسیسلغتنامه دهخدااباسیس . [ اِ ] (اِخ ) نام یکی از پیروان طریقت فیثاغورس و او مبداء و ماده ٔ اصلیه ٔ عالم را آتش میشمرد. زمان و موطن او بدرستی معلوم نیست .