ائتلاففرهنگ فارسی عمید۱. (سیاسی) به هم پیوستن دو یا چند گروه یا سازمان برای رسیدن به اهداف خاص.۲. [قدیمی] با هم الفت داشتن.۳. [قدیمی] الفت یافتن.
اتلافلغتنامه دهخدااتلاف . [ اِ ] (ع مص ) هلاک کردن .(تاج المصادر). نیست کردن . هلاک یافتن . (مؤید). نابود کردن . تلف کردن . افناء : او را بغرامت آن اتلاف و تضییع مؤاخذت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).- اتلاف کردن ؛ اسراف . تلف کردن .
اطلافلغتنامه دهخدااطلاف . [ اِ ] (ع مص ) بخشیدن رایگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بخشیدن . (ناظم الاطباء) . عطا کردن بصورت بخشش و مجانی . (از متن اللغة). چیزی را به دیگری بخشیدن . (از اقرب الموارد). || ناچیز گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هدر کردن و باطل ساختن چیزی . (ا
ایتلافلغتنامه دهخداایتلاف . [ ت ِ ] (ع مص ) ائتلاف . سازواری نمودن . (آنندراج ). مجتمع گردیدن و سازواری نمودن . (منتهی الارب ). با همدیگر آمیختگی گرفتن . (غیاث اللغات ). مجتمع گردیدن . (از اقرب الموارد). با همدیگر الفت گرفتن و پیوسته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) : چون مساف
دولت ائتلافیcoalition government, coalition cabinetواژههای مصوب فرهنگستانهیئت وزیران متشکل از بیش از یک حزب
poolدیکشنری انگلیسی به فارسیاستخر، حوض، برکه، مخزن، ائتلاف، تصحیلات اشتراکی، ابگیر، چاله اب، کولاب، اب انبار، ائتلاف چند شرکت با یك دیگر، دسته زبده و کار ازموده، ائتلاف کردن، شریک شدن، باهم اتحاد کردن
نظریۀ ائتلافcoalition theoryواژههای مصوب فرهنگستاننظریهای که بنا بر شیوههای ریاضیگونه پیشبینی میکند که از ائتلافهای ممکن کدامیک تحقق مییابد