استقالةدیکشنری عربی به فارسیاستعفا , واگذاري , کناره گيري , تفويض , تسليم , استعفا دادن , كنارهگيرى كردن , از كار كنارهگيرى كردن
استقالهلغتنامه دهخدااستقاله . [ اِ ت ِ ل َ ] (ع مص ) استقالت . اقاله خواستن . (منتهی الارب ) (زوزنی ). بیع واشکافتن خواستن . طلب فسخ بیع. برانداختن بیعی را خواستن . رد بیع خواستن .
علامه حلیلغتنامه دهخداعلامه حلی . [ ع َل ْ لا م َ ح ِل ْلی ] (اِخ ) حسن بن سدیدالدین یوسف بن زین الدین علی بن مطهر حلی ، مکنی به ابومنصور و ابن مطهر، و ملقب به آیةاﷲ و جمال الدین و ف
لوح محفوظلغتنامه دهخدالوح محفوظ. [ ل َ ح ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قال اﷲ تعالی : فی لوح محفوظ، قیل هو لوح ما فی السماء و مکتوب مافیه و قیل انه من نور و قیل هو ام الکتاب و قیل
احالةلغتنامه دهخدااحالة. [ اِ ل َ ] (ع مص ) تمام کردن سال . || مسلمان شدن . || خداوند شتران نازاینده گردیدن که باردار نمیشوند از گشن یافتن . (منتهی الارب ). خداوند شتران ستاغ شدن
ابوهریرةلغتنامه دهخداابوهریرة. [ اَ هَُرَ رَ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن صخر ازدی یا الدوسی . از عشیره ٔ سلیم بن فهم . صحابی است . و او به سال غزوه ٔ خیبر مسلمانی پذیرفت و در آن غزوه حضور