ادارةدیکشنری عربی به فارسیاداره ء کل , حکومت , اجرا , الغاء , سوگند دادن , تصفيه , وصايت , تقسيمات جزء وزارتخانه ها در شهرها , فرمداري , اداره , ترتيب , مديريت , مديران , کارفرمايي
ادارهدیکشنری فارسی به انگلیسیadministration, conduct, department, direction, government, office, workplace, management