حثارةلغتنامه دهخداحثارة. [ ح ُ رَ ] (ع اِ) کاه ریزه . (منتهی الارب ). خرده ٔ کاه .(مهذب الاسماء). حثاله . حفاله . (نشؤ اللغة ص 123).
اتارهلغتنامه دهخدااتاره . [ اِ رَ ] (ع مص ) زَدَن با. || تیز نگریستن در. || در پی کسی نگران ماندن . یقال اترت النظر؛ یعنی در پی نگران ماندم . || بازبگردانیدن یکبار پس از دیگر. یقال فلان یتار علی ان یؤخذ؛ ای یدار. || بیم کردن .
اثارهلغتنامه دهخدااثاره . [ اِ رَ ] (ع مص ) اِثارت . یافتن قصاص . (منتهی الارب ). انتقام : وزارت به ابوالعباس داد و به اثارت و استحثاث اموال دست دراز کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و اعتذار و استغفار بعد از اثارت ثار مرهمی است . (جهانگشای جوینی ). || برانگیختن . (منتهی ال
اثارهلغتنامه دهخدااثاره .[ اَ رَ ] (ع مص ) نقل کردن سخن و روایت کردن حدیث . اَثر. اُثرَه . || (اِ) بقیّت علم که روایت کرده شود از پیشینگان . || بقیه ٔ پیه که بر شتر بجای مانده باشد. || بقیه ٔ هرچیز.