امرتلغتنامه دهخداامرت . [ اَ رِ ت َ ] (اِخ ) از رودهای 2هندوستان است که بیرونی در تحقیق ماللهند (ص 131) از آنها نام برده است .
امرتلغتنامه دهخداامرت . [ اَ رِ ت َ ] (اِخ ) از رودهای 2هندوستان است که بیرونی در تحقیق ماللهند (ص 131) از آنها نام برده است .
امردادلغتنامه دهخداامرداد. [ اَ م ُ ] (اِ) در اوستا امرتات است جزء اخیر آن که تات باشد پسوند است که جداگانه مورد استعمال ندارد همین جزء در خرداد نیز دیده می شود. پاره ٔ دیگر این و
مأمورلغتنامه دهخدامأمور. [ م َءْ ] (ع ص ) امر کرده شده و حکم کرده شده و فرموده شده و محکوم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : عقل و تن آمرت گشت و گشت مأمورت هوی عقل و تن مأم