فَکِهِينَفرهنگ واژگان قرآنخوشحالان و شادمانان - مغروران از شادي و خوشي - آنان كه باهم مي گويند ومي خندند (جمع "فكه" به معناي غرور از خوشحالي است ، و معناي عبارت"وَإِذَا ﭐنقَلَبُواْ إِلَى
توصیةلغتنامه دهخداتوصیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) اندرز کردن و فرمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). اندرز کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن ضرار، و بقولی حارث بن ابی ضرار، الخزاعی . ابن عبدالبر، میان این حارث و حارث پدرجویریة فرق گذاشته است ، و ابن فتحون ، و جز او نیز جزم کر
لاکمالانلغتنامه دهخدالاکمالان . [ ک َ ] (اِخ ) از دیههای مرو است و مردم آن به سلامت صدر و کودنی و قلت تصور مثلند. یاقوت گوید: و قد جاء ذکرها (ای ذکرهذه القریة) فی مناظرةبن راهویه وا
تاج الدینلغتنامه دهخداتاج الدین . [ جُدْ دی ] (القاضی ... مکی ) (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن تاج الدین بن محمد متوفی بسال 1066 هَ . ق . قاضی ادیب از اهالی مکه واصلش از مدینه بود اشعا