اشمتدیکشنری عربی به فارسینگاه از روي کينه و بغض , نگاه عاشقانه و حاکي از علا قه , نگاه حسرت اميز کردن , خيره نگاه کردن
ضغیغلغتنامه دهخداضغیغ. [ ض َ ] (ع اِ) فراخی سال ، و یقال : اقمت عنده فی ضغیغ دهره ؛ ای قدر تمامه ،و کذا اقمنا عنده فی ضغیغ؛ ای خصب . (منتهی الارب ).
ضحاءلغتنامه دهخداضحاء. [ ض ُ / ض َ ] (ع اِ) چاشت فراخ . (بحر الجواهر). چاشت فراخ یا وقتی که قریب نصف شدن رسد روز. و یقال : اقمت بالمکان حتی اضحیت . (منتهی الارب ). چاشت بلند. (م
اطم الاضبطلغتنامه دهخدااطم الاضبط. [ اُ طُ مُل ْ اَ ب َ ] (اِخ ) نام قلعه ای است به یمن که گویند آن را اضبطبن قریع بنا کرد پس از تاراج صنعاء. (از منتهی الارب ). حصن هایی است بنام اضبط
حسانةلغتنامه دهخداحسانة. [ ح َس ْ سا ن َ ] (اِخ ) تمیمیة. دختر ابوالحسین . شاعره ٔ اندلسی . وی در کودکی شعر و ادب آموخت و آنگاه که پدر وی درگذشت او دوشیزه بود و شوی و سرپرست و وس
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) قشیری . بن خُرْشید. عبدالکریم بن هوازن بن عبدالملک بن طلحةبن محمدبن ابی القاسم فقیه شافعی نیشابوری . ابن خلکان آرد که او علا