قریه ٔ ارباعلغتنامه دهخداقریه ٔ ارباع . [ ق َرْ ی َ / ی ِ ی ِ اَ ] (اِخ ) یاقریه ٔ اربع (شهر اربع)، و آن شهری است که مردی اربعنام آن را بنیاد نهاد، و در تقلید مذکور است که این شهر مختص
متاخمهلغتنامه دهخدامتاخمه . [ م ُ خ َ م َ ] (ع مص ) متصل شدن حدود زمین با یکدیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ارضنا تتاخم ارضکم متاخمة؛ حد زمین ما متصل است به زمین شما. (از ناظم ال
قوامونلغتنامه دهخداقوامون . [ ق َوْوا ] (ع ص ، اِ) ج ِ قوام . (اقرب الموارد) : الرجال قوامون علی النساء بما فضل اﷲ بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتات حافظات لل
رعیلغتنامه دهخدارعی . [ رَع ْی ْ ] (ع مص ) چرانیدن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (دهار) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). به چرا بردن [ گوس
منازعةلغتنامه دهخدامنازعة. [ م ُ زَ ع َ ] (ع مص ) با کسی در چیزی واکوشیدن . نزاع . (المصادر زوزنی ). پیکار کردن . (تاج المصادربیهقی ). با هم کشش کردن به خصومت . (منتهی الارب ) (آن