تلحلحلغتنامه دهخداتلحلح . [ ت َ ل َ ل ُ ] (ع مص ) پای برجای ماندن و نگذاشتن جای خود را. یقال : اقاموا علی اثقالهم وتلحلحوا؛ ای لم یبرحوا مکانهم . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از
أَوْزَارِفرهنگ واژگان قرآنبارهاي سنگين - گناهان("وَزَر" به پناهگاهي در كوه مي گويند و به مناسبت سنگيني كوه به ثقل و بار "وزْر" مي گويند و به همين جهت گناهان را هم وزر خواندهاند همچنانک
أَوْزَارَهَافرهنگ واژگان قرآنبارهايش سنگينش("وَزَر" به پناهگاهي در كوه مي گويند و به مناسبت سنگيني كوه به ثقل و بار "وزْر" مي گويند و به همين جهت گناهان را هم وزر خواندهاند همچنانکه ثقل ه
أَوْزَارَهُمْفرهنگ واژگان قرآنبارهاي سنگينشان - گناهانشان ("وَزَر" به پناهگاهي در كوه مي گويند و به مناسبت سنگيني كوه به ثقل و بار "وزْر" مي گويند و به همين جهت گناهان را هم وزر خواندهاند
وَازِرَةٌفرهنگ واژگان قرآنكسي كه سنگيني و باري بر دوش دارد - گناهكار ("وَزَر" به پناهگاهي در كوه مي گويند و به مناسبت سنگيني كوه به ثقل و بار "وزْر" مي گويند و به همين جهت گناهان را هم