الغتنامه دهخداا. [ اَل ْ لاه ] (اِخ ) همان رودخانه ٔ اعلی (در فارس ) است . رجوع به فارسنامه ٔ ناصری ج 2 ص 322 و کلمه ٔ اعلی شود.
الغتنامه دهخداا. [اَل ْ لاه ] (اِخ ) خدای سزای پرستش . (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ تهذیب عادل ). علم است برای ذات واجب الوجود. (متن اللغة). نام خداوند تبارک و تعالی . اصل
الغتنامه دهخداا. [ اَ ] (ع حرف ) همزه ٔ مفتوحه در عربی ادات استفهام و در تداول ما تنها در کلمه ٔ الست مستعمل است مقتبس از آیه ٔ: و اِذ اَخذَ ربُک َ مِن بَنی آدَم مِن ظُهورِهم
آصفیلغتنامه دهخداآصفی . [ ص َ ] (اِخ ) از شعرای عصر تیموری ، پدرش خواجه نعمةاﷲ وخود او از مقربان سلطان مذکور بوده و در اواخر عهد بخدمت سلطان حسین بایقرا پیوسته است . دیوانی بزرگ
جامع آصفیةلغتنامه دهخداجامع آصفیة. [ م ِ ع ِص َ فی ی َ ] (اِخ ) مسجدی است در بغداد. این بنا را در اصل محمد چلبی بسال 1017 هَ .ق . برای دراویش مولویه برپا کرد و آن را مولوی خانه و قلند
کاخ صفی آبادلغتنامه دهخداکاخ صفی آباد. [ خ ِ ص َ ] (اِخ ) از کاخهای عهد صفویه در نزدیک بهشهر. (گزارشهای باستان شناسی ج 3 ص 403).
صفی آبادلغتنامه دهخداصفی آباد. [ ص َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ باختری شهرستان رفسنجان . در 14هزارگزی شمال باختری رفسنجان و 7هزارگزی شمال شوسه ٔ رفسنجان به یزد. دارای 48
صفی آبادلغتنامه دهخداصفی آباد. [ ص َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان . در 40هزارگزی شمال باختری کرمان و 5هزارگزی شمال راه فرعی زرند به کرمان . دارا
صفی آبادلغتنامه دهخداصفی آباد. [ ص َ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
بیاک الغتنامه دهخدابیاک ا. [ ب َ ی ْ یا کَل ْ لا ] (ع جمله ٔ دعائیه ) خندان و خوش گرداناد ترا خدای . یا مقرب گرداناد ترا خدای . یا مهربان شواد بر تو و زود رساند تو را بمطلوب . (یا
بیت الغتنامه دهخدابیت ا. [ ب َ تُل ْ لاه ] (اِخ ) بیت الحرام . (آنندراج ). کعب . بیت اﷲ الحرام زاده اﷲ تشریفاً و تعظیماً. (منتهی الارب ). بیت الدعا. (مجموعه ٔ مترادفات ص 342). بی
بینک و بین الغتنامه دهخدابینک و بین ا. [ ب َ ن َ ک َ وَ ب َنَل ْ لاه ] (ع ق مرکب ) میان تو و خدا. براستی . حقاً.در مورد قسم گویند. و رجوع به بینی و بین اﷲ شود.
بینی و بین الغتنامه دهخدابینی و بین ا. [ ب َ وَ ب َ نَل ْ لاه ] (ع ق مرکب ) میان من و خدا. بین خود و بین خدا. حقاً. براستی . (یادداشت مؤلف ).