آیسلغتنامه دهخداآیس . [ ی ِ ] (ع ص ) ناامید. نومید. نمید. مأیوس . قانط. قنوط : بود شخصی عالمی قطبی کریم اندر آن منزل که آیس شد ندیم . مولوی .چونکه قبضی آیدت ای راهروآن صلاح تس
ایسلغتنامه دهخداایس . [ اَ ] (ع مص ) ناامید شدن . (منتهی الارب ). نومید شدن و آن مقلوب یأس است . (آنندراج ). ناامید و مأیوس شدن . (ناظم الاطباء). || نرم گردیدن . (از منتهی ال
عیثلغتنامه دهخداعیث . [ ع َ] (ع مص ) تباه کردن . زیان و تباهی رسانیدن گرگ در رمه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). فاسد کردن ، چنانکه گویند: عاث الذئب فی الغنم
عیسلغتنامه دهخداعیس . (ع اِ) شتران سپید سرخ موی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). شتران سپیدرنگ ، که با سپیدی آنها رنگ بور یا تیرگی ناآشکاری مخلوط باشد. و گویند که
عیسلغتنامه دهخداعیس . [ ع َ ] (ع اِ) آب گشن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماءالفحل ، و آن کشنده است زیرا خطرناک ترین سم است . (از تاج العروس ).
ایس و لیسلغتنامه دهخداایس و لیس . [ اَ س ُ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جزء اول «ایس » به معنی بودن است و لیس همان کلمه است باضافه ٔ لای نفی عربی . (از یادداشت بخط مؤلف ). هست و نی
ایس و لیسلغتنامه دهخداایس و لیس . [ اَ س ُ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جزء اول «ایس » به معنی بودن است و لیس همان کلمه است باضافه ٔ لای نفی عربی . (از یادداشت بخط مؤلف ). هست و نی
ایساغوجیلغتنامه دهخداایساغوجی . (معرب ، اِ مرکب ) این کلمه مرکب است و از سه جزء ترکیب یافته است : نخست «ایس »، دوم «اغو»، سوم «اجی ». معنای جزء اول «تو» و معنای جزء دوم «من » و معنا
آیسهلغتنامه دهخداآیسه . [ ی ِ س َ ] (ع ص ) تأنیث آیس . زنی که در مدت سال حیض نبیند. (تعریفات جرجانی ). و در اصل ، آئسه .