آیداواژهنامه آزادهدیه و تحفه؛ نور مهتاب که پس از باران، در قطرات باران مانده روی زمین بازتاب دارد. کنایه از زن زیباروی. ماه وش-ماه روشن
اید الغتنامه دهخدااید ا. [ اَی ْ ی َ دَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدای مؤید دارد. خدای یاری دهد : گفت اید اﷲ الوزیر امیرالمؤمنین وی را [ طاهر ] از فروددست تر اولیاء و
ایدعلغتنامه دهخداایدع . [ اَ دَ ] (اِ) بلغت رومی دوایی است که آنرا خون سیاوشان گویند و بعربی دم الاخوین خوانند. (برهان ) (از الجماهر ص 36) (آنندراج ) (الفاظ الادویه ) (مهذب الاس
ایدعلغتنامه دهخداایدع . [ دَ ](ع اِ) زعفران . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر) (ناظم الاطباء). || چوب بقم . || شلمی است سرخ که از سقطری آورند و در تداوی جراحات بکار برند. (منتهی الا
عیدالغتنامه دهخداعیدا. [ ع َ / ع ِ ] (اِ) گیاهی است ، کوهستانی ِ او در قلل و شواهق روید به ارتفاع ذراعی ، با شاخه های اغبر، و آن را برگ و تخم نباشد و سخت معقد و پرگره است و پوست
ایدآللغتنامه دهخداایدآل . [ دِ ] (فرانسوی ، اِ) غایت تمنا. کمال مطلوب . بزرگ امید. منتهای آرزو. (فرهنگ فارسی معین ).
ایداءلغتنامه دهخداایداء. (ع مص ) (از «ادی ») یاری دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی ). || قوت گرفتن مرد بسلاح و قوت دادن : ادی الرج
ایداءلغتنامه دهخداایداء. (ع مص ) (از «ودی ») هلاک گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). هلاک شدن . (منتهی الارب ). || مرگ فرا رسیدن . (منتهی الارب ). یق
ایدابلغتنامه دهخداایداب . (ع مص ) به مهمانی خواندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پر کردن شهرها رابعدل . (ازاقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ایدآللغتنامه دهخداایدآل . [ دِ ] (فرانسوی ، اِ) غایت تمنا. کمال مطلوب . بزرگ امید. منتهای آرزو. (فرهنگ فارسی معین ).