آکنده گوشتلغتنامه دهخداآکنده گوشت . [ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب )فربه . فربی . سمین . با گوشتی پیچیده . پرگوشت . با گوشتی سخت : کِناز؛ شتر آکنده گوشت . (السامی فی الاسامی ).
گوشت آکندهلغتنامه دهخداگوشت آکنده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) نام طعامی و آشی است . (آنندراج ). یک قسم طعامی که سنبوسه نیز گویند. || طعامی که از روده ٔ آگنده از گوشت و مصالح پزند. (ن
گوشت آکندلغتنامه دهخداگوشت آکند. [ ک َ ] (اِ مرکب ) آکنده به گوشت . لقمه های نان که در میان آن گوشت نهند. ملحم . عصیب . (یادداشت مؤلف ). گوشت آگند.
آکندهفرهنگ مترادف و متضاد۱. انباشته، پر، سرشار، لبالب، لبریز، مالامال، مشحون، ممتلی، مملو ۲. آخور، اصطبل، طویله ۳. سمین، فربه ≠ خالی
بظولغتنامه دهخدابظو. [ ب َ ] (ع مص ) آکنده گوشت شدن کسی . (منتهی الارب ) (از تاج المصادر بیهقی ) (از ناظم الاطباء).
وثیملغتنامه دهخداوثیم . [ وَ ] (ع ص ) آکنده گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه گوشتش بهم آمده .
وثامةلغتنامه دهخداوثامة. [ وَ م َ] (ع مص ) آکنده گوشت گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). آکنده شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
بضاضةلغتنامه دهخدابضاضة. [ ب َ ض َ ] (ع مص )تنک پوست و آکنده گوشت گردیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نازک پوست شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
بضوضةلغتنامه دهخدابضوضة. [ ب ُ ض َ ] (ع مص ) تنک پوست و آکنده گوشت گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بضاضة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجو