آژیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. اعلامخطر، بانگ، زنگخطر، هشدار ۲. آگاه، دانا ۳. پرتوان، زورمند، قوی ۴. محتاط، محترز
آژیرلغتنامه دهخداآژیر. (ص ) محتذر. حَذِر. برحذر. محتاط. بپرهیز : کنون باید آژیر بودن ز شیرکه در مهرگان بچه دارند زیر. فردوسی .که برگشت از اینگونه افراسیاب همانا بجنگ تو دارد شتا
آژیرفرهنگ انتشارات معین1 - (ص .) زیرک ، محتاط . 2 - قوی ، توانا. 3 - برحذر کننده ، پرهیزگار. 4 - غلبه . 5 - ( اِ.) فریاد. 6 - اعلام خطر. 7 - آماده ، مهیا. 8 - قوت .
آژیرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. صدایی خاص و ممتد برای باخبر کردن دیگران از حادثه.۲. دستگاهی که صدا را برای هشدار و تخدیر ایجاد میکند.۳. [قدیمی] باهوش؛ هوشمند؛ هوشیار؛ زیرک.۴. [قدیمی] محتاط
آژدنلغتنامه دهخداآژدن . [ ژْ / ژَ / ژِ دَ ] (مص ) آجدن . آجیدن . آجیده کردن . نکنده کردن . آزدن . آزیدن . آژیدن . برجستگی هائی بر روی جامه یا کف برون سوی گیوه و امثال آن با نخ ا
ارژنگلغتنامه دهخداارژنگ . [ اَژَ ] (اِخ ) نام پهلوانی تورانی پسر زره و او بدست طوس کشته شد. (برهان ). یکی از پهلوانان تورانی است و بر دست طوس بن نوذر کشته شد. (جهانگیری ) : به پو
اری ژنلغتنامه دهخدااری ژن . [ اِژِ ] (اِخ ) ژان اسکات . فیلسوف و متکلم . مولد او اسکاتلند یا ایرلند به سال 833 م . وی در اظهار عقاید خویش جسور بود و شارل لوشو او را نزد خود خواند.
اژخ ناکلغتنامه دهخدااژخ ناک . [ اَژَ ] (ص مرکب ) که اژخ بسیار دارد: ثُؤْلِل َ جسده (علی المجهول )؛ اژخ ناک گردید جسم او. (منتهی الارب ).