آژینکاریpiercing, body piercingواژههای مصوب فرهنگستانسوراخ کردن بخش یا بخشهایی از بدن برای وصل کردن جواهرات اشیای زینتی به آنها
آژینشدهpiercedواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بخشی از بدن که برای تزیین کردن با نوعی زیورآلات سوراخ شده باشد
آژدنلغتنامه دهخداآژدن . [ ژْ / ژَ / ژِ دَ ] (مص ) آجدن . آجیدن . آجیده کردن . نکنده کردن . آزدن . آزیدن . آژیدن . برجستگی هائی بر روی جامه یا کف برون سوی گیوه و امثال آن با نخ ا
ارژنگلغتنامه دهخداارژنگ . [ اَژَ ] (اِخ ) نام پهلوانی تورانی پسر زره و او بدست طوس کشته شد. (برهان ). یکی از پهلوانان تورانی است و بر دست طوس بن نوذر کشته شد. (جهانگیری ) : به پو
اری ژنلغتنامه دهخدااری ژن . [ اِژِ ] (اِخ ) ژان اسکات . فیلسوف و متکلم . مولد او اسکاتلند یا ایرلند به سال 833 م . وی در اظهار عقاید خویش جسور بود و شارل لوشو او را نزد خود خواند.
اژخ ناکلغتنامه دهخدااژخ ناک . [ اَژَ ] (ص مرکب ) که اژخ بسیار دارد: ثُؤْلِل َ جسده (علی المجهول )؛ اژخ ناک گردید جسم او. (منتهی الارب ).