آژینکاریpiercing, body piercingواژههای مصوب فرهنگستانسوراخ کردن بخش یا بخشهایی از بدن برای وصل کردن جواهرات اشیای زینتی به آنها
آبیکاریblueing/ bluingواژههای مصوب فرهنگستانقرار دادن سطح زنگارزداییشدۀ آلیاژ آهنی در معرض هوا یا بخار آب، یا مواد دیگر در دمای مناسب و درنتیجه تشکیل لایۀ آبیرنگ اکسیدی نازک در سطح آن که شکل ظاهری آن را
جام کاریفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآیینهکاری.= جامکاری کردن:۱. آیینهکاری کردن.۲. پیاپی جام شراب گرفتن و نوشیدن.
تاب خانهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ‹تاوخانه، تاوانه› خانهای که در زمستان با بخاری گرم شود؛ گرمخانه؛ خانۀ زمستانی: ◻︎ در چنین فصل تابخانهٴ شاه / داشته طبع چار فصل نگاه (نظامی۴: ۶۱۱).۲. خانه
کشاورزیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رزی، زراعت، فلاحی، فلاحت، کشت، زرع، مزرعهداری، بهزراعی، اصلاح نژاد باغداری، درختکاری، جنگلداری، باغبانی، گلکاری، مرتعداری، چایکاری دیمکاری، د
شغلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ار، حرفه، کسب، کسبوکار، صنعت، هنر، مشغله، وظیفه، فعالیت اشتغال▲، استخدام، خدمت شغلآزاد، شغل دولتی، کار [تولیدی] آمارگری، آهنگری، آینهکاری،