آژورلغتنامه دهخداآژور. (ص مرکب ) در بعض فرهنگهاآزور ضبط کرده اند و بیت انوری را که در فرهنگها برای آزور نیز شاهد آمده مثال آورده اند. و ظاهراً تصحیف آزور باشد.
اجورلغتنامه دهخدااجور. [ اَ وَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از جور.- امثال :اجور من قاضی سدوم (سدوم مدینه ای است از مداین قوم لوط) . (مجمع الأمثال میدانی ).
اجورلغتنامه دهخدااجور. [ اُ ] (ع مص ) به شدن استخوان شکسته بر کجی و ناراستی . || بستن استخوان شکسته بر کجی و ناراستی . پیوستن استخوان شکسته . استخوان بر کژی وادربستن . (تاج المص
ابوراشدلغتنامه دهخداابوراشد. [ اَ ش ِ ] (اِخ ) کوفی . محدث است و علی و عبدالعزیزبن سیاه از او روایت کند.
ابوراشدلغتنامه دهخداابوراشد. [ اَ ش ِ ] (اِخ ) نافعبن ازرق . پیشوای ازارقه ، فرقه ای از خوارج . رجوع به نافع... شود.
زبرلغتنامه دهخدازبر.[ زَ ب َ ] (ص ، ق ) بالا باشد که در مقابل پایین است وبه عربی فوق گویند. (برهان قاطع). پهلوی : هچ اپر مرکب از هچ (از) و اپر (ابر- بر) در پهلوی متأخر اژور «ن
آجرلغتنامه دهخداآجر. [ ج ُ ] (از فرانسوی ، ص ، اِ) (از فرانسوی ِ آژور) مشبک . بسوراخ ، و آن را شبکه و سه پایه نیز گویند.- آجر زدن ؛ سه پایه دوختن و شبکه زدن .
ابوراشدلغتنامه دهخداابوراشد. [ اَ ش ِ ] (اِخ ) کوفی . محدث است و علی و عبدالعزیزبن سیاه از او روایت کند.
ابوراشدلغتنامه دهخداابوراشد. [ اَ ش ِ ] (اِخ ) نافعبن ازرق . پیشوای ازارقه ، فرقه ای از خوارج . رجوع به نافع... شود.