آویزهلغتنامه دهخداآویزه . [زَ / زِ ] (اِ) گوشوار. گوشواره . قرطه : ای از تو مرا گوش پر و دیده تهی خوش آنکه ز گوش پای در دیده نهی تو مردم دیده ای نه آویزه ٔ گوش از گوش بدیده آ که
آویزه بندلغتنامه دهخداآویزه بند. [ زَ / زِ ب َ ] (نف مرکب ) آویزه بندنده . آویزه بسته : چو گوش خدیو از لاَّلی ّ پندشد از روی اخلاص آویزه بند. هاتفی .|| (اِ مرکب ) بندی که رویان (جنین
آویزه بندلغتنامه دهخداآویزه بند. [ زَ / زِ ب َ ] (نف مرکب ) آویزه بندنده . آویزه بسته : چو گوش خدیو از لاَّلی ّ پندشد از روی اخلاص آویزه بند. هاتفی .|| (اِ مرکب ) بندی که رویان (جنین