آوندلغتنامه دهخداآوند. [ وَ ] (اِ) (از: آو، آب + وند، خنور) اناء. ظرف . خنور. وعاء. باردان . || کوزه ٔ آب . ظرف شراب . کوزه ٔ شراب . خنور آب . (المعجم ) : چون آب بگونه ٔ هر آوند
آوندلغتنامه دهخداآوند. [ وَ ] (اِ) دلیل . بیّنه . (برهان ). حجت : چنین گفت با پهلوان زال زرگر آوند خواهی به تیغم نگر. فردوسی . || آونگ : بر بستر غم خفت عدوی تو چنان زارکش تن شو
آوندلغتنامه دهخداآوند. [ وَ ] (پسوند) َاوند. وَند. مند. اومند. دارا. صاحب . مالک . و شاید وند در زین آوند و ستاوند و ستناوند از این قبیل باشد، و در کلمات خداوند و پساوند و پژاون
اوندلغتنامه دهخدااوند. [ اَ وَ ] (اِ) ظرف و آوند. (ناظم الاطباء). ظرف و اناء. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به آوند شود.
اوندلغتنامه دهخدااوند. [ اَ وِ ] (اِ) فریب و خدعه و مکر. (ناظم الاطباء). خدعه و فریب . (برهان ) (آنندراج ).
آوند 1boom 1, flying boom, refuelling boomواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای چرخشی و محکم به شکل لولۀ تلسکوپ در هواپیمای سوخترسان که توسط واپایشگرهای آئرودینامیکی هدایت میشود تا نوک آن به مخزن سوخت هواگرد سوختگیر متصل شود
آوند چوبیvessel 1واژههای مصوب فرهنگستانلولۀ ممتد عمودی در برخی گیاهان که از یاختههای نسبتاً پیشرفتۀ نایمانند تشکیل شده است و شیرۀ خام در آن جریان دارد متـ . چوبآوند
اوندرلغتنامه دهخدااوندر. [ اَ وَ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تکاب بخش ریوش شهرستان کاشمر دارای 520تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 شود.