آوردگاهلغتنامه دهخداآوردگاه . [ وَ ] (اِ مرکب ) معرک . معرکه . جنگ گاه . آوردگه . ناوردگه . ناوردگاه . میدان . میدان جنگ . رزمگاه . عرصه ٔ جنگ : بکین جستن از دشت آوردگاه برآرم بخور
آوردگهلغتنامه دهخداآوردگه . [ وَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) آوردگاه . رزمگاه . میدان . میدان جنگ : به آوردگه رفت نیزه به دست [ سیاوش ]عنان را بپیچید چون پیل مست . فردوسی .به آوردگه شد سپ
معرکهفرهنگ مترادف و متضاد۱. آوردگاه، رزمگاه، میدان ۲. هنگامه، ازدحام ۳. پیکار، جدال، جنگ ۴. شاهکار، کارشایان ۵. دردسر، گرفتاری، مخمصه ۶. نمایش خیابانی ۷. فوقالعاده، عالی ۸. شگفتانگیز ۹.
آوردگهلغتنامه دهخداآوردگه . [ وَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) آوردگاه . رزمگاه . میدان . میدان جنگ : به آوردگه رفت نیزه به دست [ سیاوش ]عنان را بپیچید چون پیل مست . فردوسی .به آوردگه شد سپ
میدان جنگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) زم، آوردگاه، نبردگاه، تئاتر، کارزار، خط مقدم، خط تماس، جبهه، جناح، منطقه، منطقۀ جنگی، محلعملیات، صحنۀ جنگ، صحنۀ نبرد، گیرودار،
آوردخواهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. جنگجو؛ جنگاور: ◻︎ به شبگیر چون من به آوردگاه / روم پیش آن ترک آوردخواه (فردوسی: ۲/۱۷۸ حاشیه).۲. دلیر.