تحریر دادنلغتنامه دهخداتحریر دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) پیچیدگی در آواز دادن . (ناظم الاطباء). غلط دادن آواز. تحریر صوت . رجوع به تحریر شود.
صلا دادنلغتنامه دهخداصلا دادن . [ ص َ دَ ] (مص مرکب ) آواز دادن برای طعام و جز آن . خواندن . طلبیدن . صلا دردادن .
صدا دادنلغتنامه دهخداصدا دادن . [ ص َ / ص ِ دَ ] (مص مرکب ) بانگ دادن . آواز دادن : چنان ز حسن تو اجزای بزم رفت ز هوش که گر صراحی می بشکنی صدا ندهد. طالب آملی (از آنندراج ).رجوع به
ندافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآواز؛ بانگ. ندا آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] خطاب آمدن. ندا دادن: (مصدر لازم) [قدیمی] آواز دادن؛ آواز کردن.
صلودلغتنامه دهخداصلود. [ ص ُ ] (ع مص ) آواز دادن چقماق و آتش ندادن . (منتهی الارب ). کندشدن آتش زنه . (تاج المصادر بیهقی ). بیرون نامدن آتش آتش زنه . (مصادر زوزنی ). || بخیل گرد