عوادلغتنامه دهخداعواد. [ ع ُوْ وا ] (ع ص ، اِ) ج ِ عائد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عائد شود.
عوادلغتنامه دهخداعواد.[ ع َ دِن ْ ] (ع ص ، اِ) عوادی . ج ِ عادیة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عادیة و عوادی شود.
عوادلغتنامه دهخداعواد. [ ع َوْ وا ] (ع ص ) کسی که عیادت از بیمارمیکند. (ناظم الاطباء). || رباب نواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رباب نواز و عودنواز. (ناظم الاطباء) (از اقرب المو
عوادلغتنامه دهخداعواد. [ ع َ / ع ِ /ع ُ ] (ع اِ) چیز و خواسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه کسی دوست میدارد. (از اقرب الموارد): عُد، فان ّ لک عندنا عواداً حسن
ارسلولغتنامه دهخداارسلو. [ ] (اِخ ) طائفه ای از ایل بچاقچی ، از طوایف کرمان و بلوچستان و مرکب از 100 خانوار است . و سردسیر آنان شریف آباد پل بورس و گرمسیر اوادز میباشد.
یوسفلغتنامه دهخدایوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن عمربن محمدبن یوسف ازدی ، مکنی به ابونصر. از مردم بغداد و نخست نایب الحکومه و بعد حاکم آن شهر بود (سال 327-329 هَ . ق .). پدر و جد و جد