آهویلغتنامه دهخداآهوی . (اِ) (در حال اضافه ) آهو. غزال : یارب آن آهوی مشکین بختن بازرسان وآن سهی سرو خرامان بچمن بازرسان .حافظ.
یوزلغتنامه دهخدایوز.(اِ) جانوری شکاری کوچک تر از پلنگ که بدان مخصوصاً شکار آهو و مانند آن کنند. (ناظم الاطباء) (از برهان ).قضاع . اکشم . کشم . شکیمة. کثعم . (منتهی الارب ). جان
مژگانلغتنامه دهخدامژگان . [ م ُ / م ِ ژَ / ژِ / ژْ ] (اِ) جمع مژه است که موی پلک چشم باشد یعنی مژه ها. (برهان ) (آنندراج ). مویهای پلک چشم . (ناظم الاطباء). جمع مژه . (غیاث ). هم