آهودوستکلغتنامه دهخداآهودوستک . [ ت َ ] (اِ مرکب ) حزا. برگ کازرونی .- آهودوستک صحرائی ؛ سداب .رجوع به حُزا شود.
زوفرالغتنامه دهخدازوفرا. [ ف َ ] (اِ) تخم دارویی است که آن را به شیرازی آهودوستک خوانند و برگ آن مانند کرفس باشد. گزندگی عقرب را نافع است . (برهان )(آنندراج ). قسمی از خرای بری ا
سسطیعونلغتنامه دهخداسسطیعون . [ س َ ] (معرب ، اِ) به لغت سریانی تخمی است دوایی و آن را زوفرا گویند و برگ درخت آن به کرفس مانند است و آن را به شیرازی آهودوستک خوانند. (برهان ) (آنند
برگ کازرونیلغتنامه دهخدابرگ کازرونی . [ ب َ گ ِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دوائی است که آن را به شیرازی آهودوستک و به عربی حِزا گویند. (برهان ). انیسون بری . (فرهنگ فارسی معین ). رجو
میرک کازرونیلغتنامه دهخدامیرک کازرونی . [ رَ ک ِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام نباتی که آن را به فارسی دینارویه و به شیرازی آهودوستک نامند و تخم آن را زوفرا و کوخر نیز گویند و در ماز
حزالغتنامه دهخداحزا. [ ح ُ ] (ع اِ) بقله ای است شبیه به کرفس که بوئی تلخ دارد و آن را به فارسی دینارویه گویند. نوعی رستنی باشد دوائی و آن دونوع است ، صحرائی و باغی : صحرائی را