الانیونلغتنامه دهخداالانیون . [ اِ ] (اِ) ازکتاب دیسقوریدس و آن راسن است . غافقی در رساله ٔ تریاق منسوب به جالینوس گفته است آن داروئی است در سرزمینی که آن را طریا نامند. مردم آن بل
حلاّلکافتsolvalysisواژههای مصوب فرهنگستانگسسته شدن یک مولکول در واکنش با حلاّل، بهطوریکه بخشی از مولکول با جزء آنیونی حلاّل و بخش دیگر آن با جزء کاتیونی حلاّل پیوند ایجاد کند
تریاک خوردنلغتنامه دهخداتریاک خوردن . [ ت َ / ت ِرْ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) در هلاک خود کوشیدن . (آنندراج ). خود را بتریاک مسموم کردن : بمن گفتی ای آفتاب غلام که افیون حلال است و
ریختنلغتنامه دهخداریختن . [ ت َ ] (مص ) روان کردن و جاری کردن مانند ریختن آب در ظرف و ریختن خون . (از ناظم الاطباء). لازم و متعدی آید. (یادداشت مؤلف ). سرازیر کردن مایع از ظرفی
برجلغتنامه دهخدابرج . [ ب ُ ] (ع اِ) کوشک . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (زمخشر