آنفلغتنامه دهخداآنف . [ ن َ ] (ع ن تف ) آنف بلاد؛ آنکه حاصل آن پیش رس تر باشد. || بادسرتر. کله شَخ تر. منیعتر. ابی تر. مستنکف تر. || (ص ) بزرگ بینی .
آنفلغتنامه دهخداآنف . [ ن ِ ] (ع ص ) ننگ دارنده . ج ، آنفین . || رام . آهسته . || آنکه بینی او درد کند. || اول وقت . سابق . هم اکنون .
انفدیکشنری عربی به فارسیبيني , عضو بويايي , نوک بر امده هر چيزي , دماغه , بو کشيدن , بيني ماليدن به , مواجه شدن با
انفلغتنامه دهخداانف . [ اَ ] (ع اِ) بینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). منخر. (از اقرب الموارد). معطس . دماغ
انف العجللغتنامه دهخداانف العجل . [ اَفُل ع ِ ] (ع اِ مرکب ) ثمری است شبیه به بینی گاو، و نبات آن مابین شجر و گیاه و برگ آن شبیه ببرگ کاسنی و ریزه تر از آن و ثمر آن مستعمل نیست بلکه
انف الناقةلغتنامه دهخداانف الناقة. [ اَ فُن ْنا ق َ ] (اِخ ) لقب جعفربن قریع بود و منسوب به انف الناقة، اَنفی ّ است . و رجوع به انفی و جعفر... شود.
أَنفَقَفرهنگ واژگان قرآنانفاق کرد(کلمه انفاق به معناي بذل مال و صرف آن در رفع حوايج خويشتن و يا ديگران است )