۱. آمیزش؛ آمیختن.
۲. مباشرت.
۳. نزدیکی کردن؛ جماع: ◻︎ بسی گرد آمیغ خوبان مگرد / که تن سست و جان کم کند، روی زرد (اسدی: ۲۴۲).
۴. آمیخته؛ ممزوج (در ترکیب با کلمۀ دیگر): زهرآمیغ، عنبرآمیغ، نوشآمیغ، مرگآمیغ: ◻︎ آه از این جور بدزمانهٴ شوم / همه شادی او غمانآمیغ (رودکی: ۵۲۴).
۱. آرمش، مباشرت، مجامعت
۲. آمیزش، خلط
amalgam, intercourse, mix, mixture