آمیزه سازیواژهنامه آزادآمیزه ( صفت ) 1 - آمیخته مخلوط ممزوج . 2 - آنکه ریش دو مویه دارد 3 - اختلاط و امتزاج آمیزه مو (صفت) آن که بخشی از موهای وی سیاه و بخشی سفید باشد (پس از دورۀ
آمیزهسازی 1blending 1واژههای مصوب فرهنگستانفرایندی در واژهسازی که ازطریق آن دو عنصر زبانی با رعایت قواعد زبانی در هم ادغام میشوند
آمیزهسازی 2compoundingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن از اختلاط یک بسپار مذاب با مواد دیگر، آمیزه به دست آید
آمیزهسازی شنیداریauditory blendingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی درکی که در آن واجهای یک واژه در ترکیب با یکدیگر بهصورت یک کلمه درک میشود
رنگ آمیزیلغتنامه دهخدارنگ آمیزی . [ رَ ] (حامص مرکب ) آمیختن چندین رنگ مختلف چنانکه نقاشان کنند. آمیزش رنگهای گوناگون بهم . رجوع به رنگ آمیز شود. || حیله . مکر. نیرنگ . حیله بازی . ن
غلطکاریلغتنامه دهخداغلطکاری . [ غ َ ل َ ] (حامص مرکب ) در مغلطه انداختن . (آنندراج ). فریبندگی . حیله سازی و رنگ آمیزی . (ناظم الاطباء) : بترس از غلطکاری روزگارکه چون ما بسی را غلط
کاشی کاریلغتنامه دهخداکاشی کاری . (حامص مرکب ) نوعی از صنایع که در عمارت کنند. (آنندراج ). کاشی سازی . رجوع به کاشی سازی شود. (ناظم الاطباء). در ترجمه ٔ کتاب «صنایع ایران بعد از اسلا
جنگلغتنامه دهخداجنگ . [ ج َ ] (اِ) جدال و قتال . (برهان ). کارزار. ستیزه . نبرد. (ناظم الاطباء). ناورد. پیکار. غزوه . حرب . رزم . هیجاء، و با لفظ کردن و آوردن و پیوستن و افتادن