حمزهلغتنامه دهخداحمزه . [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن حبیب بن عمارة ابوعمارة التمیمی . یاقوت گوید: او امام و شیخ قراء و یکی از ائمه ٔ سبعه میباشد. به سال 80 هَ . ق . متولد شد. قرائت را از اعمش و امام جعفربن محمدالصادق و ابن ابی لیلی بگرفت و از حکم وعدی ثابت و حبیب بن
حمزهلغتنامه دهخداحمزه . [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن علی ، مکنی به ابویعلی . رجوع به ابن عین زربی ، در این لغت نامه شود.
حمزهلغتنامه دهخداحمزه . [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن عمار. یکی از صحابه است و با برادرش سعد در غزای احد حضور داشت . رجوع به الاصابة و الاستیعاب شود.
حمزهلغتنامه دهخداحمزه . [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن عمرو الاسلمی . یکی از صحابه است و راوی حدیث دائر بجواز افطار در سفر میباشد.در تاریخ 61 هَ . ق . درگذشت . رجوع به الاصابة شود.
آمیزهلغتنامه دهخداآمیزه . [ زَ / زِ ] (ن مف / نف ) آمیخته . مخلوط. ممزوج . کمیژه : گرد کرده بسی سخن ریزه نیک و بد خیره درهم آمیزه . سنائی .الاخلاس ؛ آمیزه شدن موی ی
آمیزهدیکشنری فارسی به انگلیسیintermixture, admixture, amalgam, blend, combination, composite, composition, compost, compound , conglomerate, cross, infusion, mélange, mix, mixture, potpourri, preparation
آمیزهلغتنامه دهخداآمیزه . [ زَ / زِ ] (ن مف / نف ) آمیخته . مخلوط. ممزوج . کمیژه : گرد کرده بسی سخن ریزه نیک و بد خیره درهم آمیزه . سنائی .الاخلاس ؛ آمیزه شدن موی ی
پوشرنگ پایۀ رنگآمیزهtint base paintواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پوشرنگ ساختمانی که تیتانیمدیاکسید آن کمتر از پوشرنگ سفید کامل است و با یک یا چند رنگبخش دیگر آمیخته میشود تا رنگ خاصی حاصل شود
رنگآمیزهtintواژههای مصوب فرهنگستانرنگ حاصل از اختلاط رنگدانه یا پوشرنگ سفید با رنگدانهها یا پوشرنگهای غیرسفید؛ رنگ بهدستآمده روشنتر و ناخالصتر از رنگ اولیه است متـ . سفیدآمیخت
آمیزهدیکشنری فارسی به انگلیسیintermixture, admixture, amalgam, blend, combination, composite, composition, compost, compound , conglomerate, cross, infusion, mélange, mix, mixture, potpourri, preparation