آمپی سیلینفرهنگ انتشارات معین[ انگ . ] ( اِ.) دارویی از انواع پنی سیلین که برای مقابله با گروه وسیعی از باکتری ها مصرف می شود
پی بردنلغتنامه دهخداپی بردن . [ پ َ / پ ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) واقف گشتن . آگاه شدن . اطلاع یافتن . آگاهی یافتن . اطلاع حاصل کردن . دریافتن . دانستن . یافتن . راه بردن . سراغ چیزی ی
جازلغتنامه دهخداجاز. (انگلیسی ، اِ) موسیقیی است که چندی پیش از نشأت تمدن ماشینی بر روی بنائی از رقص که مبنی بر «ریتم » انسانی و بی بندوباری آن است ساخته و پرداخته گردیده است ،
درکشیدنلغتنامه دهخدادرکشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ](مص مرکب ) کشیدن . ساختن . برآوردن . محیط کردن . گرد چیزی درآوردن ، چون دیوار و سور : حدود بخارادوازده فرسنگ است اندر دوازده فرسنگ