آمصلغتنامه دهخداآمص . [ م ِ ] (معرب ، اِ) (معرّب خامیز) گوشت خام که در سرکه پرورند. || طعامی از گوشت یا پوست گوساله . || شوربای سکباج سرد که روغن آن را پس از سرد شدن بردارند. و
امسلغتنامه دهخداامس . [ اَ ] (ع ق ) دیروز : خود غریبی در جهان چون شمس نیست شمس جان باقیست او را امس نیست .مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر1 ص 9).و رجوع به اَمس ِشود.
امسلغتنامه دهخداامس . [ اَ س ِ ] (ع ق ) دیروز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). دی . (مهذب الاسماء). مقابل غد (فردا). || روزی از روزهای گذشته . (از اقرب
امسلغتنامه دهخداامس . [ اَ م َ س س ] (ع ن تف ) بساینده تر. نزدیکتر، گویند: هو امس من ذاک بکذا. (از اقرب الموارد): و امس الزمان حاجة الیها الخریف . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ).
امصوخلغتنامه دهخداامصوخ . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ امصوخة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به امصوخة شود.
امصاخلغتنامه دهخداامصاخ . [ اِ ] (ع مص ) برگ و شاخ بیرون آوردن یز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). برگ و شاخ آوردن ثمام (یز). (از اقرب الموارد).
امصاخلغتنامه دهخداامصاخ . [ اِم ْ م ِ ] (ع مص ) جدا شدن بچه از مادر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جدا شدن بچه از شکم مادرش . (از اقرب الموارد).
امصارلغتنامه دهخداامصار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مصر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شهرهای کلان . (آنندراج ). شهرها : مفارقت دیار و امصار کرمان و قطع طمع از آن حدود تکلیف کردند. (ترجم
بیدمالفرهنگ انتشارات معین(اِمص .) پاک کردن زنگ از روی آیینه ، شمشیر و سلاح های دیگر به وسیلة چوب بید و چوب های دیگر.
پویفرهنگ انتشارات معین(اِمص .)1 - رفتن به شتاب . 2 - در ترکیب با بعضی واژه ها، معنای پوینده می دهد: راه پوی .