آمستریسفرهنگ نامها(تلفظ: āmesteris) (در اعلام) برادر زادهی داریوش سوم ، زن خشایارشاه ، دختر اردشیر دوم ؛ از اسامی کهن ایرانی .
استریسلغتنامه دهخدااستریس . [ ] (اِخ ) (باب ...) ربض زرنج را سیزده در است از آنجمله باب مینا (میتا؟)... پس باب استریس . (مسالک الممالک اصطخری چ لیدن صص 239 - 241). و شاید مصحف «اس
هاماستریسلغتنامه دهخداهاماستریس . (اِخ ) نام یونانی شهری که در مشرق آسیای صغیر واقع بوده . ظاهراً این کلمه آمستریس بوده است . رجوع به ایران باستان تألیف حسن پیرنیا ج 2 ص 908 شود.
استریسلغتنامه دهخدااستریس . [ ] (اِخ ) (باب ...) ربض زرنج را سیزده در است از آنجمله باب مینا (میتا؟)... پس باب استریس . (مسالک الممالک اصطخری چ لیدن صص 239 - 241). و شاید مصحف «اس
تری تخملغتنامه دهخداتری تخم . [ ت ْ ت َ ] (اِخ ) پسرویدرن و برادر استاتیرا (زن اردشیر پسر داریوش دوم ). که آمس تریس دختر داریوش را بزنی گرفت و چون پدرش درگذشت به جای او والی شد و ع
اماصریلغتنامه دهخدااماصری . [ اَ ص َ ] (اِخ ) شهری است در کنار دریای سیاه در آناطولی . بجهت شنزار بودن ساحلش در نزد دریانوردان چندان مقبول نیست . اسم سابق اماصری شسام بوده است . چ
اسپریسلغتنامه دهخدااسپریس . [ اَ ] (اِ مرکب ) میدان اسب دوانی و میدان جنگ . اسپرس . اسپریز. اسپرز. اسپرسپ . اسفرسف . سپریس . (جهانگیری ). اَسبریس . (اوبهی ). در اوستا بجای اسپریس