آمدهلغتنامه دهخداآمده . [ م َ دَ / دِ ] (اِ) در اصطلاح بنایان ، قسمی گچ روان کرده ٔ گشاده و تُنُک یعنی بسیارآب و کم مایه ، برای سفید کردن ظاهر بناءچون دیوار و سقف . و بنّایان قُ
آمدهلغتنامه دهخداآمده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ، اِ) رسیده . وارد. واقع. حادث . کائن : زآمده شادمان نباید بودوز گذشته نکرد باید یاد. رودکی .خوارزمشاه اسب بخواست و بجهد برنشس
آمدهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. رسیده؛ وارد.۲. آنکه وارد شده.۳. آنچه روی داده: ◻︎ زآمده شادمان بباید بود / وز گذشته نکرد باید یاد (رودکی: ۴۹۵).
امدةلغتنامه دهخداامدة. [ اَ م ِدْ دَ ] (ع اِ) تار و رشته ٔ تافته . || مساک کرانه ٔ جامه چون ببافتن گیرند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
آمده بودمگویش اصفهانی تکیه ای: bemiyabâɂu(n) طاری: bundaboyu(n) طامه ای: bomeɹabeɹo(n) طرقی: bamiyaboyo(n) کشه ای: bemiboyo(n) نطنزی: bamiyabiyo(n)
آمده بودیگویش اصفهانی تکیه ای: bemiyabâɂe طاری: bundaboye طامه ای: bomeɹabeɹe طرقی: bamiyaboye کشه ای: bemiboye نطنزی: bamiyabiye
آمده بودگویش اصفهانی تکیه ای: bemiyabo طاری: bundabo طامه ای: bomeɹabo طرقی: bamiyabo کشه ای: bemibo نطنزی: bamiyabo
آمده بودیمگویش اصفهانی تکیه ای: bemiyabâɂima طاری: bundaboyim طامه ای: bomeɹabeɹim طرقی: bamiyaboyim کشه ای: bemiboyim نطنزی: bamiyabiyim
امدةلغتنامه دهخداامدة. [ اَ م ِدْ دَ ] (ع اِ) تار و رشته ٔ تافته . || مساک کرانه ٔ جامه چون ببافتن گیرند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عمدةالملکلغتنامه دهخداعمدةالملک . [ ع ُدَ تُل ْ م ُ ] (اِخ ) حاکم غزنه در عهد چنگیز. وی و برادرش رضی الملک که از ترمذ به غزنه آمده بودند، چون مردم صلاح الدین حاکم غزنه را کشتند، این