آمایلغتنامه دهخداآمای . (فعل امر) امر از آمودن به معنی آراستن و درنشاندن گوهر در چیزی و بسلک و رشته کشیدن لؤلؤ و جز آن و پر کردن و انباشتن : گفت مشّاطه را که صنعخدای یعنی آن ل
امایاقیطسلغتنامه دهخداامایاقیطس . [ اَ ] (اِ) مصحف ایراقیطس . رجوع به ایراقیطس شود. (از یادداشت مؤلف ).
آمایشواژهنامه آزادآمای یعنی آراینده و آمایش اسم مصدر آمای، به معنی هنر یا فن جای دادن با نظم و ترتیب و همراه با آینده نگری انسانها، فعالیتها، زیر ساختها و وسایل ارتباطی در خدمت ا
امایاقیطسلغتنامه دهخداامایاقیطس . [ اَ ] (اِ) مصحف ایراقیطس . رجوع به ایراقیطس شود. (از یادداشت مؤلف ).