آماریدنلغتنامه دهخداآماریدن . [ دَ ] (مص ) آماردن . شمردن . بحساب آوردن . || مجازاً، اهمیت دادن . محلی نهادن . بروی خود آوردن : ساعتکی روی پیش دار و بِهُش باش کار بمن مان و برمگرد
آماریدنفرهنگ انتشارات معین(دَ) (مص م .) 1 - شمردن ، به حساب آوردن . 2 - اهمیت دادن ، به روی خود آوردن .
آماریدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبه حساب آوردن؛ آمار کردن؛ شمردن: ◻︎ تو از سر نغزی و لطیفی و ظریفی / میدان همه افعال من و هیچ میامار (سوزنی: ۵۰).