بابک خرم دینلغتنامه دهخدابابک خرم دین . یا خرمی [ ب َ ک ِ خ ُ ر رَ ](اِخ ) ابن الندیم در الفهرست آرد: واقدبن عمرو تمیمی که تاریخ بابک کرده است گوید: پدر بابک روغنگری از مردم مدائن بود و
دست گشادهلغتنامه دهخدادست گشاده . [ دَ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از دست گشادن . رجوع به دست گشادن در تمام معانی شود. || آماده ٔ اقدام . مهیا. مسلط.- دست کسی را بر کسی یا
ساختهلغتنامه دهخداساخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) بناشده : چون مقیمان همه مشغول مقامند و لیک یک یک از ساخته ٔ خویش همی بر گذرند. ناصرخسرو. || مصنوع . صنیع. بعمل آمده . ساخته شده :
قاجاریهلغتنامه دهخداقاجاریه . [ ی ی َ / ی ِ ] (اِخ ) طائفه ٔ قاجاریه ، یکی از طوائف ترک که در قرن هفتم هجری هنگام حمله ٔ چنگیز از مرکز آسیا به جانب مغرب انتقال یافت ، طائفه ٔ قاجار
بارورلغتنامه دهخدابارور. [ وَ ] (ص مرکب ) درختی که بار دارد و باردهنده بود. شاعر گوید : زان چنار و سرو را بر نی و شاخ بارورکز سر بدخواه تو بار آورد سرو و چنار.(لغت فرس اسدی چ اقب