۱. نشان؛ نشانه؛ هدف: ◻︎ چو تیر انداختی در روی دشمن / حذر کن کاندر آماجش نشستی (سعدی: ۷۶).
۲. جایی که نشانۀ تیر را روی آن قرار بدهند؛ فاصله تیرانداز تا هدف؛ نشانهگاه.
۳. تیررس.
۴. آلتی آهنی که برزگران با آن زمین را شیار کنند؛ گاوآهن: ◻︎ برکند تیر تو زآنسان خاک در آماجگاه / برزگر برکنده پنداری به آماج و کلند (سوزنی: مجمعالفرس: آماج).
۵. (اسم مصدر) نشانهگیری.
۱. آماجگاه، تیر، تیررس، مقصد، نشان، نشانه، هدف
۲. پرتاب، تیررس
bull's-eye, butt, end, Mark, object, objective, target