آل نصرلغتنامه دهخداآل نصر. [ ل ِ ن َ ] (اِخ ) آل لخم . آل عمروبن عدی . ملوک حیره . مناذره . سلسله ای از امرای عرب که در عراق حکومت داشته از پادشاهان ایران اطاعت میکردند. مرکز حکوم
باب النصرلغتنامه دهخداباب النصر. [ بُن ْ ن َ ](اِخ ) یکی ازپنج دروازه ٔ شهر قاهره : صفت شهر قاهره ، پنج دروازه دارد... باب النصر... (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ برلین ص 63) (عیون الانباء ج
بخت النصرلغتنامه دهخدابخت النصر. [ ب ُ تُن ْ ن َص ْ ص َ ] (اِخ ) نام دو تن از پادشاهان معروف بابل . رجوع به بختنصر شود.
بلت النصرلغتنامه دهخدابلت النصر. [ ] (اِخ ) یکی از دو پسر بخت النصر است که مدتی بجای پدر حکومت کرد و سرانجام بدست بهمن معزول شد. (از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 53).
ابراهیم بن عیسی النصرانیلغتنامه دهخداابراهیم بن عیسی النصرانی . [ اِ م ِ ن ِ سَن ْ ن َ ] (اِخ ) از ظرفاء کُتّاب و ادبای آنان . کتاب اخبارالخوارج و کتاب الرسائل از اوست . (ابن الندیم ).
باب النصرلغتنامه دهخداباب النصر. [ بُن ْ ن َ ](اِخ ) یکی ازپنج دروازه ٔ شهر قاهره : صفت شهر قاهره ، پنج دروازه دارد... باب النصر... (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ برلین ص 63) (عیون الانباء ج
بخت النصرلغتنامه دهخدابخت النصر. [ ب ُ تُن ْ ن َص ْ ص َ ] (اِخ ) نام دو تن از پادشاهان معروف بابل . رجوع به بختنصر شود.
بلت النصرلغتنامه دهخدابلت النصر. [ ] (اِخ ) یکی از دو پسر بخت النصر است که مدتی بجای پدر حکومت کرد و سرانجام بدست بهمن معزول شد. (از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 53).
نصریلغتنامه دهخدانصری .[ ن َ ری ی ] (اِخ ) (الَ ...) یوسف بن اسماعیل ، معروف به ابوالحجاج النصری هفتمین ملوک نصریه ٔ اندلس است . رجوع به الاعلام زرکلی ج 9 ص 289 و یوسف بن اسماعی