آلوبخارالغتنامه دهخداآلوبخارا. [ ب ُ ](اِ مرکب ) آلوبخارایی . قسمی آلو برنگ سرخ و بطعم ترش یا میخوش که پوست آن را کَنند و در خیک یا ظروف دیگر کنند و بشهرها برند. اجاص . آلو خراسانی
الویلغتنامه دهخداالوی . [ اَل ْ وا ] (ع ص ) کج : قرن الوی ؛ شاخ کج . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دم تافته . (منتهی الارب ). دمی که بخلقت خمیده باشد. ج ، لُی ّ. و قیاس آ
الویلغتنامه دهخداالوی . [ اَل ْ وی ی ] (ع اِ) همان الوة بمعنی چوب عوداست . (دزی ج 1 ص 35). و رجوع به الوة و اُلُوّ شود.
اجاصلغتنامه دهخدااجاص . [ اِج ْ جا ] (ع اِ) آلو. آلوی سیاه . آلوی بخارائی . آلوچه . (داود ضریر انطاکی ). زردآلو. میوه ای است خوش ترش ، و از آن آش می پزند. اجاصة یکی . و این لغت
بخارائیلغتنامه دهخدابخارائی . [ ب ُ ] (ص نسبی ) از بخارا. بخاری . منسوب به بخارا. (ناظم الاطباء). بخاری . آنچه از بخارا خیزد چون پوست بخارائی ، آلوی بخارائی ، زبان بخارائی . توت بخ
مزلقلغتنامه دهخدامزلق . [ م ُ زَل ْ ل ِ ] (ع ص ) لغزاننده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || هرچه ترطیب و تلیین سطح عضو به حد لغزندگی کند تا آنچه در آن محتبس باشد به حرکت
هفت میوهلغتنامه دهخداهفت میوه . [ هََ می وَ / وِ ] (اِ مرکب ) کشمش طائفی ، انجیر خشک ، قیسی خشک ، شفتالوی خشک ، خرمای خشک و آلوی بخارا. (برهان ).
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمد سامانی ، مکنی به ابوابراهیم (279-295 هَ . ق .). مؤلف تاریخ بخارا آرد: ذکر بدایت ولایت امیر ماضی ابوابراهیم اسماعیل بن احمد الس