النجلغتنامه دهخداالنج . [ اَ ن َ ] (یونانی ، اِ) حکیم مؤمن در تحفه (ص 32) آرد: النج لغت یونانی بمعنی اصل است ، و آن بیخ نباتی است شبیه به زردک ، ساقی باریک بقدر یک شبر، و گلی س
النجفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهریشهای شبیه زردک، متعلق به گیاهی با ساقۀ ستبرو گلهای سفید که در طب قدیم کاربرد داشته.
النجملغتنامه دهخداالنجم . [ اَن ْ ن َ ] (اِخ ) ثریا. پروین . صاحب اقرب الموارد گوید: نجم بمعنی ستاره است و عرب آنرا با الف و لام و مطلق استعمال کنند و مرداشان ثریا باشد و آنرا عل
النجوجلغتنامه دهخداالنجوج . [ اَ ل َ ] (اِ) درختی است که مثل عود عطر و رایحه دارد. (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به النجج و یلنجوج و الوة شود.
النجقلغتنامه دهخداالنجق . [ اَ ل َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودقات بخش مرکزی شهرستان مرند، در 26هزارگزی خاور مرند و 16 هزارگزی شوسه و راه آهن مرندبه تبریز. جلگه و سردسیر اس
النجالغتنامه دهخداالنجا. [ اَ ل َ ] (اِخ ) همان النجق است . رجوع به اخبارالدولة السلجوقیة ص 181 و «النجق » شود.
النجملغتنامه دهخداالنجم . [ اَن ْ ن َ ] (اِخ ) ثریا. پروین . صاحب اقرب الموارد گوید: نجم بمعنی ستاره است و عرب آنرا با الف و لام و مطلق استعمال کنند و مرداشان ثریا باشد و آنرا عل
النجوجلغتنامه دهخداالنجوج . [ اَ ل َ ] (اِ) درختی است که مثل عود عطر و رایحه دارد. (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به النجج و یلنجوج و الوة شود.
النجقلغتنامه دهخداالنجق . [ اَ ل َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودقات بخش مرکزی شهرستان مرند، در 26هزارگزی خاور مرند و 16 هزارگزی شوسه و راه آهن مرندبه تبریز. جلگه و سردسیر اس
النجالغتنامه دهخداالنجا. [ اَ ل َ ] (اِخ ) همان النجق است . رجوع به اخبارالدولة السلجوقیة ص 181 و «النجق » شود.